به نام خدایی که هست حتی اگر هر روز بیندیشید نیست ... !
من
تو
او
دیگری...!
من تو را دوست دارم و دیگری مرا و تو دیگری را و در این میان همه تنهاییم...
(دکتر علی شریعتی)
****
این سرشت زمانه است
زنجیره ی افسوس های سرگردان
این رسم وادی دیو سیرت است
من از همین جا
درست اینجا
همین دنیای فانی
در این بدرود ها در این ایام وانفسا
فریاد وارانه می گویم :
من عاشق تو هستم
تو عاشق او
او عاشق دیگری
...
همه درد مندیم و گلاویز با تنهایی
جان به ستوه امد از این همه بی کسی
و درد مشترک بی هم نفسی
من به مدرسه میرفتم تا درس بخوانم
تو به مدرسه میرفتی به تو گفته بودند باید دکتر شوی
او هم به مدرسه میرفت اما نمی دانست چرا !!!
من پول تو جیبی ام را هفتگی از پدرم میگرفتم
تو پول تو جیبی نمی گرفتی همیشه پول در خانه ی شما دم دست بود
او هر روز بعد از مدرسه کنار خیابان آدامس میفروخت !
معلم گفته بود انشا بنویسید
موضوع این بود علم بهتر است یا ثروت ؟
من نوشته بودم علم بهتر است
چون مادرم می گفت با علم می توان به ثروت رسید
تو نوشته بودی علم بهتر است
شاید پدرت گفته بود تو از ثروت بی نیازی
او اما انشا ننوشته بود برگه ی او سفید بود
خودکارش روز قبل تمام شده بود !
معلم آن روز او را تنبیه کرد
بقیه بچه ها به او خندیدند
آن روز او برای تمام نداشته هایش گریه کرد
هیچ کس نفهمید که او چقدر احساس حقارت کرد
خوب معلم نمی دانست او پول خرید یک خودکار را نداشته
شاید معلم هم نمی دانست ثروت و علم گاهی به هم گره می خورند
گاهی نمی شود بی ثروت از علم چیزی نوشت
من در خانه ای بزرگ می شدم که بهار توی حیاطش بوی پیچ امین الدوله می آمد
تو در خانه ای بزرگ می شدی که شب ها در آن بوی دسته گل هایی می پیچید که پدرت برای مادرت می خرید
او اما در خانه ای بزرگ می شد که در و دیوارش بوی سیگار و تریاکی را می داد که پدرش می کشید !
سال های آخر دبیرستان بود
باید آماده می شدیم برای ساختن آینده
من باید بیشتر درس می خواندم و دنبال کلاس های تقویتی بودم
تو تحصیل در دانشگاه های خارج از کشور برایت آینده ی بهتری را رقم می زد
او اما نه انگیزه داشت نه پول، درس را رها کرده و دنبال کار می گشت
روزنامه چاپ شده بود
هر کس دنبال چیزی در روزنامه می گشت
من رفتم روزنامه بخرم که اسمم را در صفحه ی قبولی های کنکور جستجو کنم
تو رفتی روزنامه بخری تا دنبال آگهی اعزام دانشجو به خارج از کشور بگردی
او اما نامش در روزنامه بود روز قبل در یک نزاع خیابانی کسی را کشته بود !
من آن روز خوشحال تر از آن بودم که بخواهم به این فکر کنم که کسی؛ کسی را کشته است
تو آن روز هم مثل همیشه بعد از دیدن عکس های روزنامه آن را به کناری انداختی
او اما آنجا بود در بین صفحات روزنامه !
برای اولین بار بود در زندگی اش که این همه به او توجه شده بود !!!
چند سال گذشت
وقت گرفتن نتایج بود
من منتظر گرفتن مدارک دانشگاهی ام بودم
تو می خواستی با مدرک پزشکی ات برگردی همان آرزوی دیرینه ی پدرت
او اما هر روز منتظر شنیدن صدور حکم اعدامش بود !
وقت قضاوت بود
جامعه ی ما همیشه قضاوت می کند
من خوشحال بودم که مرا تحسین می کنند
تو به خود می بالیدی که جامعه ات به تو افتخار می کند
او شرمسار بود که سرزنش و نفرینش می کنند !
زندگی ادامه دارد ...
هیچ وقت پایان نمی گیرد ...
من موفقم من میگویم نتیجه ی تلاش خودم است !!!
تو خیلی موفقی تو میگویی نتیجه ی پشت کار خودت است !!!
او اما زیر مشتی خاک است مردم می گویند مقصر خودش است !!!
من, تو, او
چه حکایت غم انگیز وغریبی ست
من، تو، او
هیچگاه در کنار هم نبودیم
هیچگاه یکدیگر را نشناختیم
اما براستی من و تو اگر به جای او بودیم
آخر داستان چگونه بود ؟؟؟!!..........
هر روز از كنار مردمانی می گذریم كه یا من اند یا تو و یا او ؛
و به راستی نه موفقیت های ما به تمامی از آن ماست و نه تقصیرهای او همگی از آن اوست ...
حواست هست؟ !
صدای هق هق گریه هایم..
از گلویی می آید که تو از رگش به من نزدیک تری!!
خــدا...
اختلاف یعنی :
دختری چوپِ کبریت هایِ نفروخته اش را می خورد
مردی خورشید را می خرد تا سیگارش را روشن کند
اختلاف یعنی:
مردی برای اجاره خانه ، کلیه اش را می فروشد....
زنی برای زیبایی، همه ی بدنش را عمل می کند...
دنیای عجیبی شده:
یکی پول هایش پارو می کند....
یکی اشک هایش را......................................
آهای فلانی :
قهوه ات را که سر کشیدی
برای فالش سر چهار راه بیا........
اینجا کودکهایی هستند....
که تقدیرشان را خیلی وقت است فروخته اند..............
جسارت میخواهد...
نزدیک شدن به افکار دختری که
روزها مردانه با زندگی میجنگد!
اما...
شب ها بالشش از
هق هق های دخترانه خیس است..!!
سلامتی اون پدری که شادی شو با زن و بچه اش
تقسیم میکنه اما غصه شو با سیگار و دود سیگارش . . .
سلامتی پدری که لباس خاکی و کثیف میپوشه میره کارگری
برای سیر کردن شکم بچه اش.....
اما بچه اش خجالت میکشه به دوستاش بگه این پدرمه!
خدایا...می شنوی صدامو...؟؟؟
خسته ام...از زندگی...از آدما...از همه چیز...
تو، اگر زمین بودی می تونستی این وضعو تحمل کنی...
می تونستی تحمل کنی جلوی دانشگاه یه نامرد زنی رو
زیر مشت های آغشته به نفرت لِه کنه؟
می تونستی توی شهری زندگی کنی که زن بیوه،برای
سیر کردن شکم بچه هاش تن به هر
کاری بده و یه مـــــــــــــــــــــــرد نباشه کمکش کنه...؟؟؟
می تونستی تحمل کنی و ببینی دختر هشت ساله توی سرمای
زمستون بلرزه و با گریه به
شیشه ی بنز بکوبه تا شاید صاحب پولدارش یه دسته گل بخره...
ولی نه...
اون به دخترک میگه: گمشو غربتی،ماشینمو کثیف کردی...
می تونستی تحمل کنی و ببینی پایین شهریکی برای خرج عمل
پدرش شرافتشو زیرپاش بذاره و خودشو بفروشه...
اونوقت بالای همین شهر پدر یه دختر سالی سه بار
خرج سقط جنین دخترشو بده...
اگر حضور داری نذار که بیشتر از این تو اِغماء بمونم...
خواهش می کنم ازت...
نذار بپذیرم که دنیا همینه...
خدایا با تواَم...
می شنوی صدامو...؟؟؟
آیا سقفی بالای سرت هست؟
نانی برای خوردن...
لباسی برای پوشیدن...
و ساعتی برای خوابیدن داری؟
آری
نامی برای خوانده شدن
کتابی برای آموختن
و دانشی برای یاد دادن داری؟
آری
بدنی سلامت برای برداشتن سبد یک پیرزن
سخنی برای شاد کردن دل یک کودک
لبهایی برای خندیدن و خنداندن داری؟
آری
لحظه ای برای حس کردن
قلبی برای دوست داشتن
و خدایی برای پرستیدن داری؟
آری
پس تو خوشبختی!...
بسیار خوشبخت
هر کجا هستم باشم
اسمان مال من است
پنجره فکر هوا عشق زمین مال من است.
چه اهمیت دارد
گاه اگر می رویند
قارچ های غربت؟
زندگی رسم خوشایندی است
زندگی بال و پری دارد با وسعت مرگ
پرشی دارد اندازه عشق.
زندگی چیزی نیست که لب طاقچه عادت از یاد من و تو برود.....
درود
آبجی با مرامم نوشته هاتو با اشک خوندم برای هر خطش قطره اشکی از چشمانم چکید ای کاشک همه مثل تو به واقعیت برسند و بدانند هر کس هر طوری است این زمان و شرایط است که اون را به این حال و روز رسانده نه خودش پس ما در قبال اعمال و رفتارمان نسبت به دیگران مسئولیم
در ضمن وبلاگتان بدلیل استفاده از عکس زیاد سنگین شده و دیر بالا می آد برای سریع بالا آمدن سعی کن بیشتر از متن استفاده کن و عکسها غیر ضروری را را حذف کنید
با سپاس
کاش از خواب بیدار شیم !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
يكي بود يكي نبود
عاشقش بودم عاشقم نبود
وقتی عاشقم شد كه ديگه دير شده بود
حالا مي فهمم كه چرا اول قصه ها ميگن؛ يكي بود يكي نبود
يكي بود يكي نبود. اين داستان زندگي ماست.
هميشه همين بوده. يكي بود يكي نبود ...
برايم مبهم است كه چرا در اذهان شرقي مان نمی گنجد باهم بودن وباهم ساختن؟؟!!..
و براي بودن يكي، بايد ديگري نباشد
هيچ قصه گويي نيست كه داستانش اين گونه آغاز شود، كه يكي بود، ديگري هم بود ... همه با هم بودند.
و ما اسير اين قصه كهن، براي بودن يكي، يكي را نيست مي كنيم.
از دارايي، از آبرو، از هستي. انگار كه بودنمان وابسته به نبودن ديگريست.
انگار كه هيچ كس نميداند، جز ما. و هيچ كس نمي فهمد جز ما.
و خلاصه كلام اينكه : آنكس كه نمي داند و نمي فهمد، ارزشي ندارد، حتي براي زيستن.
و متاسفانه اين هنري است كه آن را خوب آموخته ايم.
هنر "بودن يكي و نبودن ديگري"
motshakeram az shoma abbas ss.
جهنم کجاست؟
جایی که منطقش بی منطقیست...
جایی که قانونش بی قانونیست...
جایی که مردمش به هم رحم نمی کنند...
جایی که مردمش فقط ناله می کنند...
جایی که مردمش دیگران را به راحتی قضاوت می کنند...
جایی که مردمش در زندگی هم دخالت می کنند...
جایی که مردمش فقط دوست دارند تغییر را در دیگران ببینند...
جایی که مردمش نمی خواهند خودت را ببینند...
جایی که مردمش فقط استفاده کننده اند...
جایی که مردمش هیچ بویی از فرهنگ و تمدن و انسانیت نبرده اند...
جایی که تفاوت ها به سخره گرفته می شوند...
جایی که دل ها به بازی گرفته می شوند...
جایی که مردمش همه شعار می دهند...
جایی که مردمش اهمیتی به حرف ها نمی دهند...
جایی که بزرگترین دغدغه ی مردمش رابطه با جنس مخالف است...
جایی که تنها استفاده ی مردمش از تکنولوژی دیدن فیلم های س**ی است...
جایی که دخترانش آهن پرست و پسرانش مانکن پرستند...
جایی که دو انسان مساوی هم نیستند...
جایی که هنر وسیله ای برای کسب ثروت و شهرت است...
جایی که رابطه فقط برای رفع نیاز شهوت است...
جایی که دوستی بی معنیست...
جایی که حماقت و عشق هم معنیست...
جایی که صلح افسانه است...
جایی که احترام بیگانه است...
جایی که دروغ عادت است...
جایی که فساد تفریح است...
جایی که مذهبش خرافات است...
جایی که مکتبش نادانیست...
جهنم جاییست که مجرمانش انسان و جرمشان انسانیت است..
39768 بازدید
17 بازدید امروز
3 بازدید دیروز
62 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2023 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Mohammad Hajarian
Powered by Gohardasht.com | MainSystem™