شهیدی که مزار پاکش همیشه بوی عطر می دهد!...
فرزند سید عباس متولد 1344 تهران و اصالتاً تبریزی است. در سال66عملیات کربلای 8در شلمچه به شهادت رسید
در6سالگی پدر را از دست داد و چون تک پسر خانواده بود علاوه بر تحصیل، بار مسئولیت خانواده نیز بر عهده او افتاد و تن به کار داد و توانست خواهرانش را در ازدواج یاری دهد
تهران بزرگ با همهء عظمت و هواي آلوده اش شقايقهاي پرپري رادر جنوب خود (بهشت زهراء)دردل خاك ميهمان دارد كه هر مسافري رابه ياد حماسه هاي جاودانشان مياندازد.
رايحه دلپذ ير و مشام نواز معطري كه از خاك يك جوان بر مي خواست...
شهید پلارک به گفته ی مادرش از 13 سالگی تا 23 سالگی که به شهادت رسید، نماز شبش ترک نشده بود...
شبهای بسیاری سر بر سجده ی عبادت با خدای خود نجوا میکرده و اشک می ریخته....
مادرش اینطور نقل کرده که پسرش در مدت عمرش سه کار را هرگز ترک نکرده:
(1) نماز شب
(2)غسل روز جمعه
(3)زیارت عاشورای هر صبح
(4)ذکر 100صلوات در هرروز و100 بار لعن بنی امیه
اشکهای شهید پلارک امروز رایحه معطری است که انسانها را تسلیم محض اراده و قدرت آفریدگارش می کند.....
شهید سید احمد پلارک در یکی از پایگاه های زمان جنگ ، به عنوان یک سرباز معمولی کارمیکرد
او همیشه مشغول نظافت حمام وسرویس بهداشتی آن پایگاه بوده و به همین دلیل بوی بدی بدن او را فرا میگرفت . تا اینکه در یک حمله هوایی هنگامی که او در حال نظافت بوده ، موشکی به آنجا برخورد میکند و او شهید و در زیر آوار مدفون میشود .
بعد از بمب باران ، هنگامی که امداد گران در حال جمع آوری زخمی ها و شهیدان بودند ، متوجه میشوند که بوی شدید گلاب از زیر آوار می آید .
وقتی آوار را کنار میزدند با پیکر پاک این شهید روبرو میشوند که غرق در بوی گلاب بود .
هنگامی که پیکر آن شهید را در بهشت زهرای تهران ، در قطعه 26 به خاک میسپارند ، همیشه بوی گلاب تا چند متر اطراف مزار این شهید احساس میشود و نیز سنگ قبر این شهید همیشه نمناک میباشد بطوریکه اگر سنگ قبر شهید پلارک رو کاملا خشک کنید ، از طرف دیگر سنگ خیس میشه و گلاب ازآن بیرون می آید.
میگویند شهید پلارك مثل یكی از سربازان پیامبر ( ص ) در صدر اسلام ، " غسیل الملائكه " بوده است . " غسیل الملائكه " به کسی میگویند كه ملائكه غسلش داده باشند . در تاریخ اسلام آمده كه حنظله غسیل الملائكه كه از یاران جوان پیامبر بود ، شب قبل از جنگ احد ازدواج میکند و در حجله میخوابد . فردا صبح ، زمانی كه لشكر اسلام به سمت احد حركت میكرد ، برای رسیدن به سپاه بسیار عجله كرد و بنابراین نرسید که غسل كند . او در این جنگ شهید شد و ملائكه از طرف خدا آمدند و او را با آب بهشتی غسل دادند . پیکر او بوی عطر گرفته بود که بعد پیامبر بالای پیکر او آمد و از این واقعه خبر داد . حالا گفته میشود شهید احمد پلارك عزیز هم اینچنین است و برای همین است كه همیشه قبر او خوشبو و عطرآگین است .
کسانی که زیاد بهشت زهرا میروند، به او میگویند شهید عطری. خیلیها سر مزار شهید سید احمد پلارک نذر و نیاز میکنند و از خدای او حاجت و شفاعت میخواهند.
وصیت نامه ی شهید سید احمدپلارک
بسم الله الرحمن الرحیم
ستایش خدای را که ما را به دین خود هدایت نمود و اگر ما را هدایت نمیکرد ما هدایت نمیشدیم السلام علیک
یا ثارالله ای چراغ هدایت و کشتی نجات، ای رهبر آزادگان، ای آموزگار شهادت بر حرانی که زنده کردی اسلام را با
خونت و با خون انصار و اصحاب باوفایتی که اسلام را تا ابد پایدار و بیمه کردید. (یا حسین دخیلم) آقا جانم وقتی
که ما به جبهه میرویم به این نیت میرویم که انتقام آن سیلی که آن نامردان بر روی مادر شیعیان زده برای
انتقام آن بازوی ورم کرده میرویم برای گرفتن انتقام آن سینه سوراخ شده میرویم. سخت است شنیدن این
مصیبتها خدایا به ما نیرویی و توانی عنایت کن تا بتوانیم برای یاری دینت به کار ببندیم.
خدایا به ما توفیق اطاعت و فرمانبرداری به این رهبر و انقلاب عنایت بفرما. خدایا توفیق شناخت خودت آن طور که
شهدا شناختند به ما عطا فرما و شهدا را از ما راضی بفرما و ما را به آنها ملحق بفرما.
خدایا عملی ندارم که بخواهم به آن ببالم، جز معصیت چیزی ندارم و الله اگر تو کمک نمیکردی و تو یاریم
نمیکردی به اینجا نمیآمدم و اگر تو ستارالعیوبی را بر میداشتی میدانم که هیچ کدام از مردم پیش من
نمیآمدند، هیچ بلکه از من فرار میکردند حتی پدر و مادرم. خدایا به کرمت و مهربانیات ببخش آن گناهانی که
مانع از رسیدن بنده به تو میشود. الهی العفو...
بر روی قبرم فقط و فقط بنویسید (امام دوستت دارم و التماس دعا دارم) که میدانم بر سر قبرم میآید.
ظهر عاشورا 24/6/1365
سید احمد پلارک
خاطراتی از شهید سید احمد پلارک
حاج حسین اسدالهی همرزم شهید احمد پلارک که تا چند ساعت قبل از شهادت سید احمد با شهید بود میگوید شهید پلارک رزمنده بود وجانشین فرمانده گردان بود در آخرین عملیاتی که شرکت میکنند سید احمد اطلاعات مربوط به عملیات را به همرزمان میدهد و میگوید که تا کجا در کنارشان هست و در همان عملیات در گردان عمار شهید میشود در میدان نبرد .مطالبی که مربوط به عطری بودن مزار شهید هست از نظر حاج حسین خیلی عادی است چون هم سید است فرزند حضرت زهرا وهم با اخلاص ومرامی که سید احمد داشت این مسئله چیز غیرعادی نیست بلکه عنایتی ست از خدای قادر .
شبی ولادت بود گفت باهم جمع شیم ومولودی بخوانیم گفتیم آخه کسی نیست که برای ما بخواند گفت حالا شما بچه هارا جمع کنید .پشت خاکریز یودیم نمیشد بیشتر از 4-5نفر جمع شد.جمع شدیم و شروع کرد به خوندن مولودی فکرش را هم نمیکردیم سید بخواهد برای ما مولودی بخواند.همه فکر ودغدغه اش این بود که چه کاری میتواند برای کمک به بقیه انجام دهد اخلاص خاصی داشت عطری بودن مزار شاید جواب یکی از اخلاص های سید باشد ،اگر فاطمه زهرا یه لحظه برای دیدن فرزندش آمده باشد بعید نیست بوی عطری از خود به جا گذاشته باشد .به هرحال دلیل این مسئله را فقط خدا میداند وبس .
درآخرین مسئولیت شهید پلارک، فرمانده دسته بود .در والفجر 8 از ناحیه دست و شکم مجروح شد. اما کمتر کسی می دانست که او مجروح شده است. اگر کسی درباره حضورش در جبهه سوال می کرد، طفره می رفت و چیزی نمی گفت. یک بار در جبهه خواستیم از یک رودخانه رد شویم. زمستان بود و هوا به شدت سرد بود. شهید پلارک رو به بقیه کرد و گفت:"اگر یک نفر مریض بشه،بهتر از اینه که همه مریض بشن."یکی یکی بچه ها را به دوش کشید و به طرف دیگر رودخانه برد.آخر کار متوجه شلوار او شدیم که یخ زده بود و پاهایش آسیب دیده بودند
قبل از عملیات کربلای 8 با گردان رفته بودیم مشهد. یک روز صبح دیدم سید احمد از خواب بیدار شده، ولی تمام بدنش می لرزه. گفتم چی شده؟ گفت: فکر کنم تب و لرز کردم. بعد از یکی دو ساعت به من گفت امروز باید حتما بریم بهشت رضا. اتفاقا برنامه آن روز گردان هم بهشت رضا بود. از احمد پرسیدم چی شده که حتما باید بریم بهشت رضا؟ او به اصرار من تعریف کرد: دیشب خواب یک شهید را دیدم که به من گفت، تو در بهشت همسایه منی من خیلی تعجب کردم. تا به حال او را ندیده بودم. گفتم تو کی هستی، الان کجایی؟ گفت در بهشت رضا. احمد آن روز آن قدر گشت تا آن شهید را که حتی نام او را نمی دانست پیدا کرده و بالای مزار آن شهید با او حرفها زد
یکی از آشنایان خواب شهید سید احمد پلارک را می بیند. او از شهید تقاضای شفاعت می کند که شهید پلارک به او می گوید:" من نمی توانم شما را شفاعت کنم تنها وقتی می توانم شما را شفاعت کنم که شما نماز بخوانید و به آن توجه و عنایت داشته باشید، همچنین زبانهایتان را نگه دارید،در غیر اینصورت هیچ کاری ازدست من برنمی آید
سید احمد همیشه در همه عملیاتها، یک شال مشکی به سر و گردنش می بست. جالب اینکه با وجود سادات بودنش، شال سبز نمی انداخت. هیئت گردان عمار لشکر 27 حضرت رسول (ص) هیئت متوسلین به حضرت زهرا (س) نام داشت. هر روز بعد از نماز جماعت صبح، زیارت عاشورا خوانده می شد. شهید پلارک یکی از مشتریان پر و پا قرص این مراسم بود، اما حال او با حال بقیه خیلی فرق داشت. هیچ وقت یادم نمی رود، به محض اینکه نام حضرت فاطمه زهرا( س) می آمد خیلی شدید گریه می کرد. او ارادت خاصی به حضرت زهرا(س) داشت
سیداحمد ویژگی های داشت که او را از دیگران متمایز تر کرده بود. از جمله ایتکه بعد از خواندن هر دو رکعت نماز شب می خوابید و بیدار مشد تا دو رکعت دیگر بخواند. از او سوال شد چرا؟ می گفت نفس را باید رنج داد تا پاک شود
شهید پلارک از زبان خواهرش:
خواهر شهید نقل می کند: وقتی بر اثر مجروحیت در بیمارستان بستری شده بود رفتم کنارش و به او گفتم: احمد! آخربه ما حلوا ندادی. جوابم را داد و گفت: آنقدر می روم ومی آیم که یک آدم حسابی بشم
شهیدسید احمدپلارک معجزه خداوند است. -از سنگ قبرش همیشه عطر ترشح میشود، همیشه نمناک است و هم بوی گلاب و گلهای معطر دارد.هیچ وقت روزها سر مزار شهید سید احمد پلارک خالی نیست وهمیشه میهمان دارد
سیداحمد آن قدر خوب بوده که خدا گوشه چشمی انداخته به او و قبرش. قبر با اینکه چندین بار سنگش عوض شده، ولی همچنان گلاب معطر تراوش می کند.
خدا، خدایی اش را به رخ ما می کشد. حتما چون سیداحمد بنده ای بود که خوب بندگی اش را کرد.
آدرس مزار:بهشت زهرای تهران.قطعه 26.ردیف32.شماره22
یادش برای همیشه زنده وجاودان ماند روحمان بایادش شاد
ضمن عرض سلام خدمت مخاطبان عزیزاین نکته رو عرض کنم که برای دیدن این وبلاگ بهتراست از مرورگر فایرفکس استفاده کنید چون بامرورگرهای دیگرمانند اکسپلور صفحات نامرتب وبعضاممکن است مطالب پس وپیش نمایش داده شود.باتشکر ازحضورگرمتان
آنان که با نظر خاک را کیمیا کنند
آیا شود که گوشه چشمی به ما کنند ؟
از ژرفاي مطالبتان لذت بردم
موفق باشيد
ضمن عرض خوش آمدگویی یه مخاطبان عزیزی که اولینبارهست دروبلاگ بنده حضور دارندبرادرگرامی علی مسکویه وخواهرای عزیزم فرشته عزیزوفریبای گل ازهمه تون متشکروسپاسگزارم.برشماهم سلام ودرود باد فرشته وفریبا ی عزیز.فریبا جان بازهم تسلیت عرض می کنم و خرسندم از حضور گرمت
تو به دنبال نگاه زیبا باش.
خدای بزرگ به من کمک کن تاوقتی می خواهم درباره راه رفتن کسی قضاوت کنم
کمی با کفش ها او راه بروم.
خداوندا
تقدیرم را زیبا بنویس
کمک کن آنچه تو زود می خواهی من دیر نخواهم
و آنچه تو دیر می خواهی من زود نخواهم.
امام حسین بیشتر از آب تشنه لبیک بود
افسوس که به جای افکارش زخم تنش را نشانمان دادند
وبزرگترین دردش را بی آبی نامیدند.
سلام دوست عزیزواقعامطالبتون خوندیه خسته نباشی شادباشی
قلمی ندارم که در وصف این عزیزان بگویم که حق مطلب و ادا کرده باشم ؛ فقط می تونم بگم خیلی بزرگ بودند ؛ روحشون شاد
درود و سلام ویداد عزیز که بی منت بر من مهر روانه کردی سپاس عزیزم
درود بر شما وب لاگ پر محتوا وبا ارزشی داری عزیزم پایدار باشی گلم
مکه برای شما، فکه برای من!
بالی نمی خواهم،
این پوتین های کهنه هم می توانند مرا به آسمان ببرند….
"شهید آوینی"
مطلبت جالب بود
آبجی های گلم معصومه .رز وفرزانه وبرادرگرامی سیدمحمد ممنون ومتشکرم از جملات دلنشین و حضورگرمتان که باعث افتخاربنده هست/فرزانه جان!مرسی گلم کجایی دختر؟دیربه دیرمی بینمت انشاالله هرجاهستی زنده وسلامت باشی من وداد هستم عزیزم البته من وبهانه نداره بهانه هم مثل آبجی من هست چون هدف خوندن مطالب بود که خوندیدوبه دلتون نشست /بازم ممنونم
معراجیان از شط خون معراج کردند با داغ خود صبر مرا تاراج کردند
ياران من رفتند و من در خواب ماندم در خواب سنگین با دلی بی تاب ماندم
یاران من در کار خود هشیار بودند هرچند مست از باده ی ایثار بودند
یاران من جان بر سر باور نهادند بر خط ایمان دست و پا و سر نهادند
یاران من رفتند و من مهجور ماندم من با جهانی آرزو در گور ماندم
سلام بهانه جان واقعا این پستت واقعا بوی بهشت میده ،بهانه حرف آخر وبت بد جوری منا سوزوند و اشکما در اورد(خدا، خدایی اش را به رخ ما می کشد. حتما چون سیداحمد بنده ای بود که خوب بندگی اش را کرد.) کاش همه ی ما بنده های خوب خدا باشیم
خانم آرمیلا وبرادرهای گرامی عباس وآزاد ممنون ومتشکرازحضورگرمتان.بله آقای آزاد باید عرض کنم بنده هم چنین حسی رو داشتم اولین باری که این مطلب رو خوندم ودرموردش هم تحقیق کردم شاید باورتون نشه ناخودآگاه گریه ام گرفت درواقع بیشتربه حال خودم دلم سوخت والانم هربارکه یادش میوفتم همچین حسی رو دارم وبیشترجای تاسف داره که چرا باوجود دیدن همچین معجزاتی بعضی ها هنوزگمراه اندیاخودشون رابه گمراهی می زنند باورندارندکه البته خودشون ازچشم بستن به روی حقایق ضررمیکنند!...
وقتی مطلب تون رو خوندم تنم لرزید باور کنید از خودم بدم امد که شهدا چه کردند برای ایران واسلام من چه کردم هیچ نکردم جز فراموشی
از برادرهای گرامی دیوید عمویوسف وایمان بی نهایت سپاسگزارم /واین گل های زیبا تقدیم به همه دوستان ومخاطبان عزیز
39771 بازدید
20 بازدید امروز
3 بازدید دیروز
65 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2023 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Mohammad Hajarian
Powered by Gohardasht.com | MainSystem™